سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار







من، همان صبر دیروزم!




رفتم و بازگشتم، این چهل شبانه روز بی سر و سامان را؛
این لحظه های دلتنگ یتیم، این مسیر عطشناک آبله پایی که پاره پاره های
تو را پشت سر داشت و لب های از نیزه روییده ات را پیش رو.

مرا به یاد بیاور؛
مرا که پیرتر از تمام عمر خویش
اینک شناختنی نیستم.


من همان هروله آتش به دامانم که چهل روز پیش
در این صحرا، هنوز جوان بود و تمام قافله به جا مانده از
تو را به دوش گرفت و ره سپار شد.


منم؛ همان صبر از کف رفته ای که تمام میراث حیدری اش
را از حلقوم فاطمی فریاد سر داد و کاخ ظلم را زیر و زبر کرد


اما در خلوت تنهایی اش، سر بر کجاوه کوبید
و لرزش شانه هایش را تنها خدا دانست.


سودابه مهیجی






ارسال شده در توسط محب مهدی