سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار





تا کوچه‏ های کاظمین


تقویم، روی سیاه‏ ترین برگه ‏های خود ورق می‏خورد و به هزار و چهار صد سال
پیش بر می‏گردد؛ به شبی که غم، به شب‏نشینی کوچه‏های تاریک کاظمین آمده است.

شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاک‏ها فرو می‏چکید.
خورشید، خودش را پشت غروب‏ها و کوه‏ها پنهان کرده است؛
گویی این که در خیابان‏ها مرگ پاشیده باشند!


مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه‏السلام می‏شود .
یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن
اگرچه به زهر آغشته شده باشد!

و چقدر هارون به دست‏های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار می‏کرد!
افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!

افتخار به خانه ‏نشین کردن عدالت و زمینگیر کردن
ساقه‏ های پیچک‏های عاشق!

ای کاش طاق‏های آسمان می‏شکست و باران بلا بر زمین نازل
می‏شد و این اتفاق ناگوار نمی افتاد!


چشم‏هایت که به گنبد طلایش می‏افتد، بی‏ اختیار اشک
به شب‏ نشینی چشم‏هایت می‏آید!

«السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی
السلام علیک یا خازن علم النبیین
السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین
السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمة‏اللّه و برکاته»

خداحافظ ای دست‏های پاک عبادت!
خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!
خداحافظ ای نور خدا در تاریکی‏های زمین!
خداحافظ ای درهای رحمت الهی، از دست‏های شما جاری بر روی خاک!

خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!
خداحافظ ای کوچه‏های غریبه کاظمین!
خداحافظ ای سال‏ها زندان، سال‏ها غل و زنجیر!
خداحافظ ای سال‏ها انتظار!

بگذار و بگذر؛
خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی‏ات را!

بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی‏ها و بی ‏کسی ‏هایت را!
بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی‏دانند
و خورشید عالمتاب را بر بالای سرشان نمی‏بینند!


ابراهیم قبله آرباطان




ارسال شده در توسط محب مهدی