سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار

ارسال شده در توسط محب مهدی








بیاور عاشقان را سهمی از نور


کجاوه، پستی و بلندی جاده را می پیماید
و شما مسافت غربت را.

چه چیز، راه طولانی را کوتاه می کند،
جز نهالستان های امید که آبادی به آبادی
در نگاه دلتان سبز می روید؟


دروازه های شهر گشوده،
چشم های میهمان نواز به جاده،
آغوش ها باز و دست ها به اشتیاقِ آب و جارو،
آستین ها را زده بالا.

امروز از چهار سو،
نسیم نرگس و مریم وزیدن گرفته ست،
تا در برابر عطر قدم های بانوی کریمه
علیهاالسلام سر فرودآورد.

«این بوی ناب وصال است
یا عطر گل های سیب است؟

این نفحه آشنائی بوی کدامین غریب است؟»
آوای زنگوله ها، موسیقی کویر است؛
جاری در قافله که زیر و بم آن
آویخته به گردن اشتران است


و دل های گوش به زنگ را می گوید
که فاصله ای نیست
تا مسافری محبوب، قدم رنجه کند.

و پر می شود مشام هوا
از شمیم جان فشانی و عطر اسپند.


... وَ اِن یَکادُ الَّذینَ کفروا لَیُزْلِقونَکَ بِاَبْصارِهِمْ...

دور باد از حضور شما شمّه ای از نگاه تنگ نظران
و خاکستر باد اندیشه ای
که آتش گردن کشی را خواهد رقصاند.


«تو می رسی غریبه از دیار دور دست
و من هزار پاره می کنم به پیش پات پیرهن»

حالا این سرزمین،
بوی آب و خاک اهل بیت را گرفته است
و می خواهد بخشی از میراث نبوی را
ناباورانه تحویل بگیرد.


بانوی کریمه، گلاب ناب حضور،
شیرینی کلام خاندان، حریر سپید نوازش
و نان برشته برکت، سوغات آورده است.

و چشم ها نمی توانند ببینند
ظرفیت صندوقچه او را
که به اندازه دنیایی از کرامت جا دارد.


«حالیا دست کریم تو برای دل ما سر پناهی است
در این بی سر و سامانی ها»

السلام علیکِ یا بنتَ فاطمةَ و خدیجة!
هر آن که دست بر سینه،
شما را درود می فرستد،
تمام حق عشق را به جای آورده است.


زنان، بر پشت بام ها، هلهله کنان
و کودکان در کوچه های شادی روان،
شهر را به شور و شعف آذین بسته
و نفس های گرم خویش را
به خوش آمد گویی، رها کرده اند.

«ببین از چشمه می جوشد ترانه
زِ گل ها می کشد آتش زبانه
بیاور عاشقان را سهمی از نور
بپاش از پنجره در قلب خانه»







ارسال شده در توسط محب مهدی







السلام علیک یا بنت موسى بن جعفر(ع)

معصومه اى را در پاکى و معنویت یافتم،
معصومه اى را در غریبى و غربت
همچون زینب درپى برادر یافتم.

«یا اخت ولى الله»
معصومه اى را که نشانه قبر مادرش بود یافتم.

«یا بنت فاطمه (س)»معصومه اى را که بوى مدینه و غریبى
تنهایى بقیع را به همراه داشت یافتم.

«یا بنت الحسن (ع)»
معصومه اى را که پیام آور
مظلومیت و غربت کربلا بود یافتم


«یا بنت الحسین (ع)».

حال به خود مى بالم واحساس آرامش مى کنم که تو را یافتم،


باز به خود مى بالم که در سرزمینى متولد شدم
که خاکش بوى بهشتى را مى دهد

که وعده خدا بخاطر قدومت به مردمان این سرزمین
وارد شده است که «من زارها عارفا بحقها فله الجنة» .


یا« عمة ولى الله »
پى بردن به اسرار وجودت بسیار سخت است
و هیچ قلمى و مغز شاعرى نمى تواند
آن طور که شایسته توست بگوید و بنویسد

و هیچ اشکى نمى تواند زخم غریبى
و دورى برادرت را تسکین دهد
واین تویى تسکین دهنده دردهاى غریب.

اگر تو نبودى کبوتران، پرواز عشق سر نمى دادند
و این چنین دلربایى گنبد نیلگونت نمى شوند .

چه زیباست آن لحظه اى که عاشقانت
مسحور جمال کبریائیت مى شوند
ودر پى نسیم رحمت و شفاعتت سرمست، که
«عرف الله بیننا و بینکم فى الجنة» .

وجود، همیشه سرشار کرامت توست و از وجود شماست
که درهاى بهشت به رویمان گشوده است .

«یا فاطمه اشفعى لنا فى الجنة»






ارسال شده در توسط محب مهدی







السلام علیکِ یا بنت رسول الله
السلام علیکِ یا بنت فاطمه و خدیجه

السلام علیکِ یا بنت امیر المومنین
السلام علیکِ یا بنت حسن و حسین


السلام علیکِ یا بنت ولی الله
السلام علیکِ یا بنت ولی الله


مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود

عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک

مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود


کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی


عمه سادات بگو کیستی
فاطمه یا زینب ثانیستی


ازسفر کرب و بلا آمدی
یا که به دنبال رضا آمدی

کاش شبی مست حضورم کنی
با خبرم از وقت ظهورم کنی

چاره ما سالهاست که بی یاوریم
گر تو رو برانی به که رو آوریم




ارسال شده در توسط محب مهدی







کاروانی در راه است ...



کاروان نور، کاروان عشق، بهار.
کاروانی که با خود خورشید را می آورد.

برخیزید!
دل های مشتاق، چشم های عاشق!

ای تمام آینه ها، پرنده ها، درختان، دشت ها و
بیابان ها، سنگ و سنگریزه ها! ای کویر!
به پیشواز بروید.

زیر قدم هایش، گل بریزید!
مسیر عبورش را گل آذین کنید.

دست بیافشانید، پنجره روحتان را باز کنید،
تا خدا را عاشقانه به تماشا بنشینید.

دروازه چشم ها را بگشایید و صاحب خانه را بنگرید.
پرده جان هایتان را بیافکنید تا هوای عشق
در تار و پود وجودتان بوزد.


بوی خوش بهشت! بوی دلنواز ایمان!
بوی روح بخش بانوی کرامت.
می آید، حقیقت وعده داده شده.


قُمْ، ای خاک مقدّس! چه سعادتی!
رستگاری از این بالاتر که هر روز، آفتاب از آسمانت طلوع کند!

هر روز آسمان سر به خاکت بگذارد!
هر روز، میزبان هزارها هزار فرشته مقرّب باشی!

که هر صبح، با نور دعای فاطمه علیهاالسلام بیدار شوی!
قُمْ،ای سرزمین آسمانی!

به پیشواز نور برو! با تمام دلت از خورشید استقبال کن،
که از این پس تو نیز کعبه دل ها خواهی شد؛

پناهگاه امن جان های بی تاب
خانه امید دلشکستگان نامید
دارالاجابه ناله های جانسوز
مهبط همیشه فرشتگان
و دارالشّفای عرشیان و خاکیان.

از این پس، حضور هیچ ابلیسی وجودت را نخواهد آزرد!
فاطمه علیهاالسلام می آید و تاج عزّت بر سرت می نهد.


معصومه می آید، خاکت بوی آسمان می گیرد.
کریمه اهل بیت می آید و خدا، به یُمنِ مقدمش یک در از بهشت
به رویت می گشاید. صدای کاروان نزدیک و نزدیک تر می شود.

السلام علیک یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة
سلام بانو!
خوش آمدید!




ارسال شده در توسط محب مهدی





پیشواز آفتاب




خیال می کردم تنها من به هوای تو این همه راه آمده ام در این برهوت.
انگار شهر خالی شده از مردم.

هر که را می بینی، شاخه سبزی، گلی به نشانه طراوت قدومت
به دست گرفته و خودش را در جاده تماشای تو انداخته است.


مردمی که سال ها از مصاحبت خورشید محروم مانده اند،
حالا برای زیارت آفتاب شما لحظه شماری می کنند.


این پیرمرد را نمی دانم چه کسی خبر کرده که این چنین جاده، زیر پای لغزانش
تسلیم راه شده.این کودکان پا برهنه و شاد و حتی زنانی که کَس دیگر را
هم در وجودشان به پیشواز شما آورده اند را نمی دانم چه کسی خبر کرد.


هر چه هست، این مردم به راز بودن شما و پدرانتان واقف تر از
دیگرانند.
انگار آنها بهتر دلیل وجود شما را درک کرده اند که این
چنین جای خالیِ تان در طول مسیر کهنه تاریخ، آزارشان می داد!


و حالا که به شما رسیده اند، نمی دانند چگونه این
شوق و شورِ دیدار را به پایتان بریزند.


بی خود نبود در طول سفر، یاد شهر ما، میهمان لحظه های
شما شده بود و سراغش را می گرفتید؛


حتماً از تپش این همه قلب در احساسات این سرزمین خبر داشته اید.
به هر حال، این زمین جان گرفته از عطر نَفس تان،اگر چه هنو
ز فرسنگ ها میان حضور شما با او فاصله نشسته است،


امّا همین خیال که شما را زیارت خواهد کرد، او را بهشتی تر
می کند؛ زمینی که قرار است سال ها مادر گام های
دوستداران شما باشد، زمین قم.

سید حسین ذاکر زاده


ارسال شده در توسط محب مهدی
<      1   2   3   4   5