سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار






زینب جان! چقدر بوی مادرم را می دهی!
چقدر مادرانه غصه ام را می خوری!

چقدر شبیه مادر، گریه می کنی!
گریه مکن زینب علیهاالسلام!


زخم امروز که تازه نیست تا تو را بی تاب کند؛
از همان زخم های قدیمی است که دوباره سر باز کرده است.

کاش صدایت نکرده بودم! اما جزتو چه کسی را داشتم برای صدا زدن؟!
نیشن از مار خانگی خورده بودم، به چه کسی می توانستم پناه ببرم
جز تو که بعد از مادر، مهربان ترین بودی و
آغوش عطوفت و مهرت همیشه گشوده!


زینبم! یاد می آید هرگاه مادر به درِ نیم سوخته ی خانه چشم می دوخت
پرنده ی ذهنمان به یاد کودک نیامده اش ـ محسن علیه السلام ـ بی پر و بال می شد!؟

زخم محسن آن چنان خراسی در قلبم ایجاد کرد که هنوز بعد از
سال ها بهوبد نیافته و جای خالی اش در تنهایی هایم پر نگشته است.


آرام باش خواهرم!
این قدر با چشمان پر از اندوهت به صورتِ رنگ پریده ام نگاه نکن.
این کبودی لب ها با تو از چه می گوید که این گونه
ناله می زنی؟ از کوچه و روی کبود مادر؟!


ین درد، چهل سال است که مرا می آزارد، با که بگویم آن چه
را که درکوچه بر مادرمان گذشت؟ راستی آن چادر خاکی کجاست؟
دلم هوای مادرم کرده است.


غصه مخور زینب!
شنیده ای که لعن و دشنام به علی علیه السلام سنت شده است؟

سنتی که بانی آن پسر هند ـ معاویه ـ است، همانی که جام زهر
به دست جعهده سپرد. اگر پدرغریب نمی ماندکه
من این گونه بی یاور و تنها نمی ماندم تا آن جا که دوستانم
رهایم کنند و مرا به دشمنانم واگذارند با طاقت بیاور خواهرم!


شب هایی بر من گذشت که مثل پدرمان علی علیه السلام غریبانه
در نلخستان های کوفه دنبال چاهی گشتم تا رازدار رنج هایم باشد
و از «صلحی» که یاورانم بر من تحمیل کردند بنالم.

به خدا سوگند اگر یاورانی داشتمکار را به معاویه وانمی گذاشتم
که از جدم رسول خدا شنیدم خلافت بر بنی امیه حرام است.



ارسال شده در توسط محب مهدی