سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار

 






ای زینت جوانان، ای زیباترین جوان...

چه خوش است از تو سرودن،

چه شیرین است نشستن و از تو گفتن و از تو شنودن.


در کربلا شراب عمرت را به جام حماسه ای ریختن

که با خو
ن نگاشته شده و از آن پس کتاب ها از تو نوشتند.


در گرما گرم شیهه اسبان، نیزه انداختی و نیزه انداختند.


در چکاچک برنده و تیز شمشیرها، تیغ کشیدی و تیغ کشیدند


از هیبت تو صحرا سراسیمه فریاد برآورد،

چنان که گویی طوفانیدر صحرا وزیدن گرفته است.


اما فرو افتادی و افول کردی

و هیچ ستاره ای در افق نماند جز آنکه بر تو گریست

و همچنان اشکش سرازیر است.


تو به ظاهر به خط پایان نرسیدی اما

تا ابد همه سواران در پی نشانه مقصد، چشم به الگوی تو دارند.


سر تو به تیغ از تن جدا شد و سرهای یارانت را بریدند،

که دل کینه به ستم چیره است.


دریغا، آن سرهای بریده و خون چکان بر نیزه ها

نخل هایی سبز را می مانست که خرمای سرخ برآورده اند.


و دخترکان سوگوار که آه نفس هایشان شعله ور بود

و چنان می گریستند که اشک، گونه هایشان را می خراشید.


دل جاده ها بر حالشان می سوخت و چشم بیابان برایشان می گریست

و صلیب دیرهای صحرا به احترامشان خم می شد.


تا اینکه به دربار بیداد رسیدند و پرده ها فرو افتادند

و گمراهی غاصب جنایتکار هویدا شد.




ارسال شده در توسط محب مهدی