«مزرعه غم»
 

«بقیع، مزرعه غم و کشتزار اندوه است.
 

مدینه، هم‌چنان مظلوم است و ... بقیع مظلوم‌تر!


اهل‌بیت هم‌چنان غریب‌اند و ... پیروانشان غریب‌تر!


رنج‌نامه نانوشته شیعه، بر خاک و سنگ این مزار،

گویا از هر زمان به شِکوه و شهادت ایستاده است.


بقیع، بقعه‌ای خاموش و تاریک است، اما روشن از نور امامت.

بقیع، آشنایی غریب است، همدم غربت در جمع آشنایان.


درخت غم و اندوهی که در غریب آبادِ بقیع می‌روید،

ریشه در مظلومیتی 1400 ساله دارد.


در بقیع، عقده‌های دل با سرانگشت اشک، گشوده می‌شود

و اشک دیده، زخم‌دل و سوز درون را تسکین می‌دهد.


در بقیع، اشک است که سخن می‌گوید و حال، گویاتر از قال است

و چشم‌های اشکبار، ترجمان دل‌های داغدار و بی‌قرار است.


در بقیع، روضه لازم نیست، خودش مرثیه مجسّم است.»