سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار



و محرم، آغاز شد

کاروان خورشید فرود آمد بر تَرک تَرَک های سرزمینی که
تنها هُرم عطش بر شانه داشت و داغ تشنگی سالیان بر جگر.

«خورشید» را چنگ و دندانِ مشتی گرگ احاطه کرده بود
و او که اقیانوس نور بود و کوهسار استقامت
پرسید: نام این سرزمین چیست؟ کربلا...


و دست های آفتاب، روبه آسمان قد کشید:
أللّهِمَّ إنّی اَعُوذُبِک مِنَ الْکربِ وَالْبَلاءِ...

آن گاه، کاروان را خطاب کرد: [فرود آیید! این سرزمین، منزلگاه
ماست؛ همان ارض موعودی که یک روز، رسول خدا
خبرش را در گوشم زمزمه کرد.

در این صحرا، خون های خداخواه ما، بر زمین جاری می شود
و دل های شهید، بر خاک می غلتند و قبرهایمان سبز می شوند...

پس، خیمه های مظلوم، برپا ایستادند و آل محمد، در آن خاک
غم انگیز ساکن شدند.


کربلا، خواب قرآن را بر منبر نیزه ها می دید و سلاخ های نامردم
خنجر تیز می کردند و امام آسمان ها و زمین، دست
به کار اطاعت کردگار بود...

و محرم، آغاز شد...






ارسال شده در توسط محب مهدی