سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار






آه! فاطمه جان! سوز، مانند مار زخم خورده‌ای در من می‌پیچد و
با آتش، بغض در جانم می‌ دود و وجودم را شعله‌‌ور می‌سازد.

آن زمان که کودکانت در گوشة خانه، پناه گرفته و می‌ گریستند
آن‌قدر معصومانهکه مظلومیت و معصومیت از خود شرم می‌ کردند.


غم، آن‌چنان برخانه علی چنبره زده است که
گویی بهتر از این‌جا پیدا کرده است،آخر چرا؟!

در، از روی زهرا شرمگین است چرا که دیگر از او جانی
برای عذرخواهی باقی بایقی مانده تا خاکستری بر زخم زهرا شود.


شعله‌های آتش نمی‌ دانند که چگونه از جلوی خانة علی فرار کنند و
سرگردان و گریزان راه به سوی آسمان پیش می‌گیرند و از پشیمانی
و سرنوشت شومی که برای آن‌ها رقم خورد چهره‌سیاه می‌ کنند.

و اما آب، آبی که برای غسل، قرار داده‌اند، بیچاره نمی‌ داند که
بر کجا بریزد و سرگردان،انگشت حیرت بر دهان گرفته است.

آیا بر آتش دل کودکان ریزد؟
آیا برتن پاک و معصوم تو آرام و صبور فرود آید؟

آه! ای جان، چقدر سنگدلی که هنوز در بدن مانده‌ای، طاقت را ببین
که چگونه سرگردان و حیران سر به بیابان گذاشته است و دوان دوان
از میان زخم‌های علی راه بازمی‌ کند و پا به گریز می‌ گذارد؟!


آه از غربت بی‌ انتهای علی،
آه که چقدر علی مظلوم و تنها مانده است...






ارسال شده در توسط محب مهدی