سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار




غروب خورشید جوان

غروب، بر گستره خانه‏ های ناهموار مدینه، سایه می‏ افکند؛
غروبی سیاه ‏تر و وحشت انگیزتر از پیش، غروبی که رنگ غربت داشت.

داغی که بر سینه تاریخ، حک شد و خورشیدی که تلألو
خویش را از خفتگان تاریکی برچید.

کسی که دریای وجود خویش را بستر پاکیزگی خلایق کرده بود
و خیره در چشمش،آفتاب به نظاره می‏نشست، راه سفری دور در پیش گرفت.

با هر طلوعش، دنیا از شانه‏ های دردآشنایش سرازیر می‏شد
و آسمان به زیر گام ‏هایش جا گرفت.

عفت، گوشه‏ نشین مکتب بانویی بود که حتی از نابینا، روی می‏گرفت.
آری! او که در شأنش چنین سروده‏ اند: «چون نور بود؛

آن‏سان که برای دیدنش، چشم لازم نیست؛ از این‏ رو بود
که از نابینا هم روی گرفت».


علی خالقی



ارسال شده در توسط محب مهدی