سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیه های انتظار



هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند
آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون
اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:

پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید
و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟


پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم
و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم
اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟


پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود،
تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟


پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار
چشم های گریان من خواهد بود؟


پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند،
طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار
کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.



ارسال شده در توسط محب مهدی